جوزف زلر در یادداشتی که در وب سایت «موسسه امور بینالملل استرالیا» منتشر شد، نوشت: چشم انداز ژئوپلیتیک قرن بیست و یکم را تشدید رقابت آمریکا و چین با یکدیگر شکل میدهد. این رقابت فراتر از سلطه اقتصادی و نظامی و در تعارض عمیقتر ایدئولوژیها، ارزشها و چارچوبهای اخلاقی غوطه ور است. رقابت آمریکا و چین در بطن خود نشانگر برخورد فردگرایی و جمعگرایی، دموکراسی و کمونیسم و رویکردهای متضاد توسعه انسانی و حکمرانی است. این چالشها صرفاً ژئوپلیتیک نیست، بلکه عمیقاً فلسفی است و سؤالات مهمی را در مورد نظم جهانی آینده و پتانسیل درگیری ایجاد میکنند.
آمریکا و چین دارای دو سنت فرهنگی و فلسفی متمایز هستند. آمریکا، که ریشه در لیبرالیسم غربی دارد، بر فردگرایی تأکید میکند. این روحیه فردگرایانه در نظامهای سیاسی و اقتصادی نفوذ دارد.
در مقابل، برای چین با میراث کنفوسیوسی و ایدئولوژی مارکسیستی-لنینیستی، جمع گرایی در اولویت است. حزب کمونیست معتقد است که خیر جمعی بر خواستههای فردی برتری دارد. این رویکرد در مدل حکمرانی چین که در آن دولت نقش اصلی را در توسعه اقتصادی و هماهنگی اجتماعی ایفا میکند، مشهود است.
این تنش ایدئولوژیک پیامدهایی در دنیای واقعی دارد. آمریکا از نظم جهانی مبتنی بر ارزشهای لیبرال دموکراتیک و چین از یک جهان چندقطبی حمایت میکند که در آن نظامهای سیاسی مختلف میتوانند همزیستی داشته باشند و حاکمیت دولت بیش از هر چیز مورد احترام قرار گیرد. رقابت ایدئولوژیک دموکراسی و کمونیسم، سیاستهای جهانی را از قرن بیستم به بعد تعریف کرده است. جنگ سرد مظهر این درگیری بود، اما رقابت آمریکا و چین معرف فصلی جدید در این مشاجره است.
دموکراسی آمریکایی بر این اصل بنا شده است که قدرت سیاسی ناشی از رضایت حاکمان، ارزش دادن به شفافیت، مسئولیت پذیری و حقوق فردی است. در مقابل، سیستم تک حزبی دولت را به عنوان اقتدار نهایی مینگرد. این سیستم ثبات، نظم و خیر جمعی را در اولویت قرار می دهد.
مساله اخلاق در اینجا قابل توجه است. دموکراسی مروج یک چارچوب اخلاقی است که حقوق فردی را مصون از تعرض میداند،. در مقابل، کمونیسم رویکردی منفعتطلبانه اتخاذ میکند، که در آن حقوق فردی میتواند قربانی منافع جمع شود. رقابت آمریکا و چین حول برقراری توازن میان این دو چارچوب اخلاقی میچرخد.
برقراری توازن میان این دو ایدئولوژی متضاد امری دست نیافتنی به نظر میرسد. آمریکا و چین فقط دو کشور با نظامهای متفاوت نیستند. آنها معرف شیوههایی اساسا متفاوت برای درک جهان و جایگاه بشر در آن هستند. هر یک از طرفین ارزشهای طرف دیگر را ذاتاً تهدید میداند.
ناسیونالیسم این انعطافناپذیری ایدئولوژیک را تشدید میکند. در آمریکا، اعتقاد به استثنایی بودن آمریکا احیا شده است و در چین، یک حس قوی از تقدیر تاریخی وجود دارد و حزب کمونیست خود را رهبر برحق تمدن نیرویافته چینی میداند. هر دو روایت فضای کمی برای سازش باقی میگذارد.
اتخاذ یک رویکرد یکپارچه برای درک و مدیریت رقابت آمریکا و چین ضروری است. این رویکرد مستلزم اذعان به مشروعیت نگرانیها و ارزشهای هر یک از طرفین است. درک اینکه دموکراسی و کمونیسم هر دو دارای نقاط قوت و ضعف هستند، میتواند به تعامل سازندهتر منجر شود. این رویکرد باید شامل گفتوگو و همکاری بیشتر درباره چالشهایی جهانی باشد که از مرزهای ایدئولوژیک فراتر میروند. آمریکا و چین با تمرکز بر منافع مشترک میتوانند یک نظم جهانی با ثباتتر و مشارکتیتر ایجاد کنند.
با این حال، حل و فصل رقابت قدرتهای بزرگ مملو از پارادوکس است. وابستگی متقابل اقتصادی، شبکه پیچیدهای از وابستگیهای متقابل را ایجاد کرده است که در آن هر دو طرف از همکاری سود می برند، اما از قدرت رو به رشد یکدیگر میترسند. این وابستگی متقابل، درگیری را هم محتملتر و هم خطرناکتر میکند زیرا هر گونه اختلال میتواند پیامدهای جهانی فاجعهباری داشته باشد.
نوآوری در عرصه فناوری نیز پارادوکس دیگری در بردارد. در حالی که پیشرفتهای فناوری ضمن بهبود رفاه انسان و رفع چالشهای جهانی، به رقابت در زمینههایی مانند هوش مصنوعی، امنیت سایبری و اکتشاف فضا دامن میزند. رقابت برای برتری در فناوری ناشی از این باور است که کنترل فناوریهای پیشرفته نظم جهانی آینده را شکل خواهد داد.
رقابت آمریکا-چین به دلیل سوابق تاریخی مانند تله توسیدید و وقایع مربوط به جنگ جهانی اول نگرانیهایی را درباره احتمال درگیری ایجاد کرده است. جنگ جهانی اول، علیرغم تأثیرات ویرانگرش، ایجاد تغییراتی عمیق را تسهیل کرد که به پایان امپراتوریها، ترسیم مجدد مرزها و تولد ایدئولوژیها و نهادهای جدید منجر شد و زمینه را برای توسعه نظام بینالمللی مدرن فراهم کرد.
این استدلال مطرح شده که شاید درگیری آمریکا و چین برای تنظیم مجدد نظام جهانی و تمرکز دوباره تلاشهای بشریت امری ضروری باشد. این درگیری، اگرچه ویرانگر است، اما بالقوه میتواند به نظم جهانی جدیدی منجر شود که واقعیتهای قرن بیست و یک را بهتر منعکس کند. این یک پیشنهاد خطرناک و عمیقاً نگران کننده است.
رقابت آمریکا و چین فقط یک رقابت ژئوپلیتیک نیست، بلکه برخورد عمیق ایدئولوژیها، ایدهها و چارچوبهای اخلاقی است. با توجه به این چشم انداز پیچیده، اتخاذ یک رویکرد یکپارچه که در حین رسیدگی به چالشهای مشترک جهانی، نگرانی و ارزشهای هر طرف را به رسمیت بشناسد، بسیار مهم است. پارادوکسها و چالشها در حل و فصل رقابت قدرتهای بزرگ امری قابل توجه و حرکت در جهت درگیری یک نگرانی واقعی است. در عین حال تاریخ نشان میدهد که درگیری، اگرچه غم انگیز است، اما میتواند به احیا و نظم نیز منجر شود. این که آیا این امر در مورد رقابت آمریکا و چین صدق میکند یا خیر، بعدا مشخص میشود اما انتخابهای امروز ما نظم جهانی آینده را برای نسلهای آینده شکل خواهد داد. خطرات زیاد است و نیاز به تصمیمگیری متفکرانه، اخلاقی و جامع هرگز به اندازه امروز نبوده است.