فراست
آموزش هوش مصنوعی

علی اکبر خان داور بنیان گذار دادگستری نوین

لینک کوتاه :
رضاخان در بازه ی 5 ساله ای خان ها و گردنکشان را سرکوب کرد، شاهزادگان قاجار را فراری یا خانه نشین کرد.بسیاری را هم با خود همراه کرد.مثلث قدرت تیمورتاش،نصرت الدوله و سردار اسعد را خراب کرد.مصدق و قوام را تبعید کرد.سلیمان میرزا را حبس خانگی کرد…  اتوبان قدرت یکسره برایش خلوت شد و با سرعت در آن مشق سیاست میکرد.اما یکی بیخ گوشش بود که گرچه کاری و وفادار بود اما دیگر تاریخ مصرفش تمام شده بود؛ علی اکبرخان داور! داور حذف دوستانش را می دید و دم نمی زد.او مانند نصرت الدوله شاهزاده قاجار و بچه شیطان نبود… مثل سردار اسعد خانزاده بختیاری و قدرتی ایلیاتی نبود، مانند تیمورتاش مغرور و متفرعن هم نبود،اما توانمند و مستعد بود. در برابر اراده شاه به اندازه فروغی و تقی زاده مقاومتی نداشت.نرم و منعطف بود! پرکار،خوشفکر و درستکار!
پیش دستی کرد و با انتحار رنجِ زندانی و خفه شدن را از خود دور کرد! از طبقه متوسط بود.پدرش صندوقدار ناصر الدین شاه بود. وقتی شاه ترور شد، هفت سال داشت.مظفرالدین شاه منت گذاشت و اجازه داد علی اکبر در دارالفنون علم بیاموزد. از بچگی باهوش بود،در دارالفنون طب خواند.کمی بعد طب را رها کرد و به حقوق پیوست. با شوق عجیبی زبان فرانسوی آموخت. دیپلم که گرفت وارد جامعه شد.اساساً بعد از سقوط محمدعلی شاه مجال برای عرض اندام طبقه متوسط هموارتر شد. با معرفی سید صادق طباطبائی به وزارت عدلیه راه یافت.
یک سال بعد رئیس اداره اجرای احکام شد. جوان بود و به امتیازات خانوادگی و اشرافی کسی توجه نمی کرد، فقط به اجرای حکم می اندیشید و بس! همه برایش در برابر قانون یکسان بودند! همین آشوبی به پا کرد، مشیرالدوله او را برداشت و مدعی العموم شد
شغلی بهتر با دریافتیِ بیشتر! در حدی که بتواند خانه ای اجاره کند و همسری برگزیند! در همین مقام با بچه سید ضیاء آشنا شد. سید روزنامه هایی داشت(رعد و شرق)که از آنها آتش می بارید. بعدازظهرها به دفتر روزنامه می رفت و قلم می چرخاند.
سید میگفت:«در دوران استبداد، از راه غلامبچگی دربار، پیشرفت میسر بود و اینک از راه روزنامه» سید بود که شوق فرنگ و تمدن اروپا را در ذهنش فرو کرد! اما داور زن گرفته بود و بی پول! اولی را با طلاق،خودش حل کرد و دومی را سید. به عنوان سرپرست فرزندان حاج آقا ابراهیم پناهی؛بازرگان ثروتمند و روشنفکر آذربایجانی رهسپار سوئیس شدند. ضمن سرپرستی، در دانشکده حقوق نام نویسی کرد.جنگ جهانی دامن اروپا را گرفت.در روسیه هم انقلاب اکتبر سال شده بود. در دنیای آزاد، مطالب روزنامه ها را با ولع می بلعید. در ایران نصرت الدوله وزیر خارجه شده بود تا قرارداد 1919 را به وثوق الدوله بقبولاند و همراه شاه اروپاگردی میکرد. داور در دانشگاه ژنو مشغول دکترای حقوق بود.انجمنی از جوانان ایرانی برپا کرد و عَلمِ مخالفت با قرارداد را بلند کرد. همه را همراه خود کرد مگر مصدق السلطنه خشک و گوشه گیر که در دانشگاه لوشاتل دکترای حقوق می خواند. به پیشنهاد تقی زاده،نام خانوادگیِ داور را برگزید.درگیر دفاع از تزِ دکتری اش «سقط جنین و آثار حقوقی و پزشکی آن»بود که سید ضیاء نخست وزیر شد. بی درنگ دفاع از تز را رها کرد و عازم تهران شد. غافل از اینکه همزمان با ورود او،ماموران سردار سپه،سیدضیاء را از راه دیگری اخراج می کردند. سرخورده شد. ولی بزودی فهمید که منفعت نرسیدن به سید بیشتر از سودش بود. در اولین دیدار،سردار سپه، جوان فکلی را پسندید. به نمانیدگی از ورامین راهی مجلس شد. سابقه ضدقراردادی اش را به مدرس نشان داد و در مجلس چهارم به سرعت در صف بزرگان جای گرفت.سرعتش خیره کننده بود.مدرس گفت: «این داور چه عجله ای دارد؟ دیرآمده،میخواهد، زود برود» . بهمن ماه 1301 روزنامه ای تحت عنوان «مرد آزاد» منتشر کرد.
هدفش جذب متجددین بود که تا اندازه ای حاصل شد. حزب رادیکال را هم تاسیس کرد. برای مجلس پنجم از لار کاندیدا شد و با کمک سردار انتخاب شد. 6نفر از اعضای حزبش هم راهی مجلس شدند این مجلسی بود که سردار سپه بنا کرده بود و در آغازش سازِ «جمهوری» را کوک کرده بود. داور از مخالفان جمهوری بود.سردار او را فراخواند و خصوصی گفتگو کردند.رابط او با مدرس و محمدحسن میرزا ولیعهد شد. در برهه ای پادشاهی محمدحسن میرزا را تبلیغ میکرد و چند باری واسطه ی او و مدرس شده بود.هنگامی که سردار سپه به خوزستان رفته بود،داور همراه حزب رادیکالش بیش از اندازه به مدرس و ملک الشعرای بهار نزدیک شده بود. سرتیپ مرتضی خان(یزدان پناه)متوجه این امر شد و به رضاخان پیشنهاد داد، داور را اعدام کند. اما رضاخان آینده نگر عجولانه رفتار نکرد.او حتی به مدرس هم نیاز داشت.از خوزستان که برگشت همان سخنی را به داور گفت که به مصدق گفته بود‌
من اصلاحاتی را شروع کرده ام،ولی ترس از آن دارم که به اشاره اجنبی،شاه از سواحل جنوب فرانسه با یک سطر برکنارم کند… 18. اگر وطنتان را دوست دارید شما که حقوقدان هستید،راهی پیدا کنید» طرحی مهیا شد.داور با جلب نظر مدرس طرح را در مجلس پیش برد.هر شب با تیمورتاش و نصرت الدوله طرح تازه ای می ریختند
برخلاف داستان جمهوری، داور بود که طرح انقراض سلسله قاجار را نوشت و در زیرزمین خانه سردار سپه مستقر شد.سردار سپه ابتدا مهمان را مختصراً می پذیرفت و سپس به زیر زمین می فرستاد.در آنجا داور بود که با هر زبان و استعداد حقوقی بود نمایندگان را وادار به امضاء میکرد… . بعضی با شوق امضاء میکردند.برخی مخالف بودند. داور برای آنان استدلا می کرد و بعضاً کار به تهدید هم میکشید. مدرس او را خواست ولی داور می دانست که نباید برود و نرفت.او از مدرس گسست و به رضاخان پیوست.در شب جمع آوری امضاء بود که خبر حضور مستوفی الممالک، مشیرالدوله، تقی زاده … . علاء و مؤتمن الملک در خانه مصدق به آنها رسید.
داور به رضاخان توصیه کرد که همان شب به ملاقات تک تک آنها برود.خود به ملاقات مشیرالدوله رفت.او و برادرش را راضی کرد که به مجلس نروند.مصدق اما قبول نکرد و به او گفت با دوستان قراری داریم . سردار سپه فقط یک راه دارد یا امشب ما را بکشد یا دستگیرمان کند! اما برنامه در مورد مستوفی الممالک جالب بود با فکر شاه،داور او را از مجلس بیرون کشید، به این بهانه که کار فوری است و در خانه خود آنقدر معطلش کرد که صدای توپ بلند شد! یعنی فاتحه قاجار خوانده شد!… . در مجلس این داور بود که پاسخ مصدق و مدرس را داد. با مدرس کار به صدای بلند کشیده شد ولی با مصدق استدلالها و استنادهای حقوقی! علاء،تقی زاده و دولت آبادی هم مخالف بودند. عصر آنروز داور و یارانش که قاجار را در مقدم رضاخان قربانی کرده بودند، برای تبریک به خانه سردار سپه رفتند!… . در جواب تیمورتاش،که به رضاخان گفته بود چه کاری برای داور در نظر داری،گفت: خودم با داور صحبت میکنم. «کار مهمی در پیش داری، از همین امروز تلاش کنید تا مجلس مؤسسان تشکیل شود و مملکت به قاعده و به سامان برسد، زود کار را تمام کنید که در کابینه بعدی کارها برای شما دارم.
در مجلس مؤسسان داور تنها کارگردان بود.همه اعضا را او برگزید و به تصویب رضاخان رساند و مجلس مؤسسانِ داور ساخته بود که رضاخان را رضاشاه کرد! در نخستین کابینه پهلوی، داور وزیر فواید عامه و تجارت شد.طرح راه آهن سراسری زاییده فکر او بود… .در همین مجلس بود که ترور مدرس مسئله ساز شد.مدرس در راه خانه به بهارستان گلوله باران شد! او توانست با خونسردی خودش را نجات دهد، اما کمی زخمی شد. عابران مدرس را کشاندند و در اولین خانه به هشتی انداختند. از قضا خانه داور بود!… . فردایش داور در مجلس علیه سوء قصد صحبت کرد و درگاهی رئیس نظمیه را مسبب خواند! ولی درگاهی در کمیسیون مجلس گفت:«محرک این واقعه وکیلی است که مدرس در جلو خانه او تیر خورد» و حرف از مصونیت پارلمانی نمایندگان شد. داور بوهایی برد،رضاشاه آن نیست که او می شناسد!… . در کابینه مستوفی الممالک وزیر عدلیه شد. ساعت بعد کلیه تشکیلات قضایی تهران را منحل کرد و اساس وزارتخانه را زیر و رو کرد. هر آنچه از قانون فرانسه میدانست آنجا پیاده کرد! بعد وزیر مالیه شد و تجدید فراش کرد.پرویز و همایون رهآورد ازدواج جدیدش بودند… . دیروقت که به خانه می رفت، اول سری به اتاق بچه ها میزد، آنها را میبوسید و سپس خودش را درگیر پرونده ها می کرد.اولین بودجه متوازن کشور را در پستی که با ترس و اکراه پذیرفته بود در سال 1313 نوشت.
از سال 1315 به بعد اوضاع اقتصادی کشور خراب میشد و شاه روز به روز مستبدتر… . شبی شبنامه ای در شهر توزیع شد که از وضعیت کشور انتقاد میکرد و تنها امید کشور را علی اکبر داور میدانست! زنگ خطر نواخته شد. فردایش با محمود جم(نخست وزیر)و رئیس بانک ملی(امیرخسروی)احضار شدند.داور وقتی به جلسه رسیده بود که شاه با فحشهای آبدار امیرخسروی رانوازش می کرد… .رضاخان در برابر استعمال کلمه «سورمناژ» توسط امیرخسروی فریاد می زد، داور بنا داشت توضیح بدهد و خشم شاه را فرونشاند که واژه «دیفیکولیه» شاه را دیوانه کرد.او فکر میکرد که اینها به او فضل می فروشند! هر سه را با برید گم شید…! بدرقه کرد!… . به وزارتخانه برگشت،قدم میزد و سیگار میکشید!به جلسه ای در وزارت خارجه رفت.آنجا برای مرحوم مستوفی الممالک طلب آمرزش کرد که گفته بود در این مملکت هر کس از کارها طفره برود،همیشه در امان است،حتی اگر ترک واجب کرده باشد.«ما نمی فهمیدیم مرحوم مستوفی چه می گوید»! . شبش خودکشی کرد و در حالیکه فقط 55 سال داشت با آن همه خدمتی که به شاه کرده بوداز تشییع جنازه رسمی هم به امر ملوکانه محروم شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.